شازده کوچولو
شازده کوچولو ، داستان زیبا و ماندگاری است که سالهاست به عنوان یکی از بهترین کتابهای دنیا مورد علاقهی کتابخوانهای مختلف با هر سلیقه و دیدگاهی است.
بهترین کتاب قرن
اثر بی نظیری که بهترین کتاب قرن بیستم شد. آنتوان دوسنت اگزوپری خلبان ماهری که با تخیل قوی و تجربیات پروازهایش، کتابی برای بچه ها می نویسد اما آنقدر بزرگترها را شیفته می کند که پس از سالها هنوز هم یکی از بهترین آثاری است که هر انسان کتابخوانی از خواندن آن لذت می برد. شازده کوچولو یا مسافر کوچولو، روایت موجود کوچکی است که اخلاقیات و روابط ما انسانها را با نگاه تیزبینش به چالش می کشد.
خلاصهی کتاب
روایت شازده کوچولو از یک نقاشی شروع میشود ؛ نقاشی یک مار بوا که یک فیل بزرگ را بلعیده…! همه فکر میکنند این نقاشی یک کلاه است و همین برای راوی داستان مقیاس و معیار سنجش درک و شعور مخاطبانش است. سالها بعد خلبان راوی داستان که خود اگزوپری است در حین پرواز دچار نقص فنی میشود و در بیابانی خالی از سکنه فرود میآید. خلبان ناراحت از این ماجرا به فکر فرو رفته و به تعمیر هواپیمایش مشغول است. در این بین با صدای ظریف و زیبایی که از او میخواهد برایش یک بره نقاشی کند به خود میآید.
این موجود کوچک و دوست داشتنی آنچنان ساده و صمیمی با خلبان حرف میزند که او بی معطلی حضورش را می پذیرد و شیفتهاش میشود. شازده کوچولو که راه بسیار طولانی را از سیاره یا اخترک خودش برای سفر به زمین آمده است ، از خلبان میخواهد برایش یک بره بکشد که با او دوست شود. همین ابتدای کتاب نشان از محبتی عمیق در قلب شازده کوچولو دارد.
دلیل نامگذاری کتاب شازده کوچولو
اما چرا اسم کتاب شازده کوچولو یا امیر کوچولوست؟ نامگذاری کتاب به این علت است که شازده کوچولو پادشاه و امیر اخترک خودش است. پادشاهی که دو آتشفشان فعال و یک آتشفشان خاموش دارد و گلی که با تمام ظرافت از او مراقبت کرده است. گلی که شازده کوچولو او را دوست دارد و نسبت به آن خود را مسئول میداند. چون او را اهلی کرده است! و اهلی کردن یعنی دوست داشتن و محبت کردن نسبت به کسی. اهلی کردن مسئولیت پذیری به همراه دارد و شازده کوچولو یادآوری کنندهی همین موضوع در روابط انسانی است.

هر اخترک یک تلنگر
شازده کوچولو با گذشتن از اخترکهای زیادی به زمین میرسد. هر کدام از این اخترکها پادشاهی دارد و هر پادشاه نمایندهی صفتی از اوصاف انسانهاست. جملات جذاب و زیبای هر کدام از این افراد، تلنگری به هنگام برای همهی ماست.
دیگر اینش را نخوانده بود که دنیا برای پادشاهها به نحو عجیبی ساده شده وتمام مردم فقط یک مشت رعیت به حساب میآیند.
جملات شازده کوچولو سالیان درازی است که خواننده را به تفکر واداشته است. بسیاری از این جملات راهگشای بیان کردن حرف دل مردم بوده است. شازده کوچولو به هر اخترکی که سفر میکند مطلب عجیبی میآموزد که برایش تازگی دارد. به پادشاهی برمیخورد که فقط پادشاه است و رعیتی ندارد!
به میخوارهای میرسد که میخواهد سرشکستیاش را با میخوارگی کردنش جبران فراموش کند. با جغرافیدانی حرف میزند که هیچ وقت برای دیدن هیچ چیز اخترکش را ترک نکرده ولی همهی کوهها و اقیانوسها و جنگلها و رودها را در کتاب جغرافیاش ثبت کرده؛ با روباهی ملاقات میکند که ازش میخواهد او را اهلی کند و بعد از جدایی همچنان همدیگر را دوست هم بدانند و بسیاری دیگر از شخصیتهای زیبای داستان که هر کدام جملات ناب و زیبایی را به خواننده یادآور میشوند.
شهریار کوچولو به دنبال پیدا کردن انسانها در کویری خشک فرو میآید و از گل کوچکی در همان حوالی سراغ انسانها را میگیرد:
آدم ها کجاند؟
آدمها؟ گمان کنم ازشان شش هفتتایی باشد. سالها پیش دیدمشان. منتها خدا میداند کجا میشود پیدایشان کرد. باد اینور و آنور میبردشان؛ نه اینکه ریشه ندارند! این بیریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده.
شازده کوچولو بعد از درد و دل فراوان و توضیح سفرش به خلبان ، به فکر بازگشت به اخترکش میافتد. مسافر کوچک قصهی ما رنج سفر را تحمل میکند تا به وصال گلش در اخترک خودش امیدوار باشد. در نهایت او به اخترکش برمیگردد و خواننده را با سوالهای بسیاری در ذهن تنها میگذارد که باید برای جواب دادن به آن، به درون خودش و جامعهای که در آن زندگی میکند سرک بکشد.
دانلود pdf و کتاب صوتی شازده کوچولو با صدای احمد شاملو :
اینجا می توانید کتاب شازده کوچولو را با سه ترجمه به همراه کتاب صوتی دانلود کنید
مطمئنا شما هم این کتابو خوندین اگه نخوندین که وقتو هدر ندین چون یکی از اولین کتاباییه که هر کسی باید بخونه و میشه باهاش کتاب خوندن رو شروع کرد! اگرم خوندین نظرتونو راجب این کتاب بنویسین.