ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد
کتاب ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد با عنوان اصلی Veronica decides to die اثر پائولو کوئیلو، نویسنده مشهور برزیلی است که اولین بار در سال ۱۹۹۸ به چاپ رسید
درباره نویسنده
پائولو کوئیلو در سال ۱۹۴۷ در ریودوژانیرو برزیل به دنیا آمد و در حال حاضر، با تالیف ۲۸ کتاب یکی از نویسندگان معروف و پرفروش در ایران و بسیاری از کشورهای جهان است .
والدین پائولو در سن ۱۷ سالگی ، به دلیل بعضی مشکلات ، ترتیب بستری او را در یک آسایشگاه روانی دادند . پائولو سه بار اقدام به فرار از آنجا کرد تا در نهایت در بیست سالگی از آسایشگاه مرخص شد . او به خواست والدینش ، رویای نویسندگی را کنار گذاشت و وارد دانشکده ی حقوق شد . اما کمی بعد ، همه چیز را رها کرد و مثل یک جهانگرد شروع به مسافرت به نقاط مختلف دنیا نمود .
پس از بازگشت به وطن ، کارش را به عنوان ترانه سرا ادامه داد تا اینکه در سال ۱۹۸۶ ، شش سال پس از ازدواجش ، این حرفه را رها کرد و سراغ نویسندگی رفت .
درباره کتاب ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد
همان طور که در صفحات نخستین کتاب هم ذکر می شود ، بازتاب تجربیات نویسنده ،هنگام بستری در آسایشگاه روانی است . شاید به همین دلیل ، فضا سازی ها و روابط بین بیمار و پرستارها شبیه فیلم های هالیوودی نیست و ملموس و واقعی تر به نظر می رسد .
موضوع کتاب درباره ورونیکا، دختر جوان و زیبایی است که در ظاهر هیچ مشکلی ندارد . او در کتابخانه کار می کند ، عصرها به بار می رود و معمولا شب را با یکی از مردهایی که به راحتی در بار با آنها آشنا می شود به بستر می رود اما بدون اینکه هیچ عمق و احساسی به این روابط بدهد ، همان شب آنها را ترک می کند و به اتاقش در یک صومعه برمیگردد و بقیه شب را در تنهایی سپری می کند . یک روز تصمیم میگیرد با خوردن قرص ، اقدام به خودکشی کند ، اما این اقدام موفقیت آمیز نیست و مدتی بعد به هوش می آید و خودش را در حالی که به تخت بسته شده ، در یک آسایشگاه روانی می یابد .
در آنجا به او میگویند که درست است نتوانسته خودکشی کند ، اما این اقدام ، صدمات شدیدی به قلبش وارد کرده و او بیشتر از یک هفته ، زنده نخواهد بود .
این فرصت یک هفته ای ، و آشنایی او با سه بیمار دیگر که هر کدام به دلیلی در آنجا بستری هستند ، ورونیکا را وادار می کند دنیای درون خودش و جهان بیرون را از زوایه ای دیگر نگاه کند .
نکات مثبت این اثر
مکالمات ، توصیفات ، فضا سازی ها، همه در حد اعتدال هستند . خبری از جملات شاعرانه و طولانی یا توصیفات جزئی و خسته کننده نیست و در عین حال شما کاملا خود را در آن آسایشگاه و در کنار بیماران حس می کنید و با ساده ترین دیالوگ ها پی به احساس قلبی و افکار آن ها می برید .
این اثر داستانی شاید تاثیرگذارتر از کتاب های خوددرمانی و موفقیت فردی باشد و شما را وادار میکند سوال هایی را از خودتان بپرسید که جواب دادن به آنها ساده نیست .
بخش هایی از کتاب
ولکن این افکار رو که تموم مدت مزاحمی و آدمای دوروبرت رو اذیت میکنی. اگه مردم از تو خوششون نیاد، خوب میتونن بهت بگن و اگه جرئت این کار رو ندارن، مشکل از خودشونه.
چی میتونه باعث بشه که یه نفر از خودش بدش بیاد؟ ــ شاید بزدل بودن یا وحشت همیشگی از عملکرد اشتباه.