ژرفای زن بودن
درباره ی کتاب
ژرفای زن بودن که نام اصلی آن The heroines journey هست موضوع معرفی کتاب امروز در دهکده کتاب است .این کتاب برای کسانی که به مباحث تحلیل گری یونگ علاقه مند هستند بسیار مفید است . مورین مورداگ در این کتاب تلاش می کند تا با استفاده از الگوی زندگی زنان ، برای یکی از پیچیده ترین ابعاد انسان یعنی بعد زنانه وی؛ سفر زندگی را به نمایش بگذارد .
نویسنده بیان می کند که زنانگی سفر به روی آب های بی نقشه است ! ژرفای زن بودن می تواند الگو های مناسبی برای زنانی که ماهیت زنانه خودشان را برای خشنودی و رضایت دیگران از دست داده اند، را بیان کند تا دوباره زنان به صدای درون خود گوش دهند .
پیش گفتار
کارل گوستاو یونگ روان شناسی بود که در ابتدا به شدت به نظریات فروید علاقه داشت. اما انتقاداتی که به فروید داشت ، منجر به جدایی آنها شد. یونگ معتقد بود که همه انسان ها بخشی از جنس دیگر را در درون خود دارند. و الگوی قدیم آنیما معرف بخش زنانه روان مردان و الگوی قدیم آنیموس معرف بخش مردانه روان زنان است.
سفر زن قهرمان پس از جدایی از بخش مردانه یعنی جدایی از ارزش های سنتی زن بودن شروع میشود و بعد از یکپارچه سازی با بخش مردانه ( یعنی یکپارچه کردن آنیما و آنیموس ) به تمامیت وجود خود دست می یابد. سفر از جایی شروع میشود که ما دچار عدم تعادل هستیم. عدم تعادل بین آرزوهای درونی با اعمال بیرونی ، عدم تعادل بین توانمندی ها و مسئولیت های خانوادگی و اجتماعی و … .این سفر، سفری به ژرفای خویشتن خویش است و هیچ پایانی ندارد و سن و سال هم نمی شناسد و می تواند بارها و بارها در زندگی رخ دهد.
فصل اول : جدایی از زنانگی
در جامعه امروزی و بعد از انقلاب صنعتی ،مادران مسئول شخصیت آینده فرزندانشان به حساب می آیند .فارغ از این که از لحاظ اجتماعی و یا فرهنگی و یا در نظام خانواده به آنها بهای ویژه ای بدهند .اما در مقابل به سرعت تمام بلاها و مصائب جامعه را به دوش مادران انداخته اند و مورد ملامت قرار می دهند .
درواقع زن در جایگاه مادرانه ،قربانی و اسیر است .کاهش ارزش زن با بی ارزش کردن جایگاه مادر شروع می شود . در جامعه امروز که جامعه ای مرد محور است و همه چیز از دید مردان ارزیابی می شود ،زنان در تلاشند تا به موفقیت های مردانه دست پیدا کنند که رفته رفته باعث از بین رفتن طبیعت زنانه آنها می شود و به مرور دچار کمبود می شوند.
در درون جامعه مرد محور ،هر چه بیشتر مادر در چهار چوب نقش های جنسی و احساس عمیق حقارت زنان قرار بگیرد ،به همان میزان دختر از مادر خود جدا خواهد شد . و این به خاطر عزت نفس پایینی است که خیلی از دختران در فرهنگ متشکرانه مردانه تجربه می کنند.
سفر آغاز میشود…
سفر با جدا شدن از مادر شروع میشود.با جدایی فیزیک و روان دختر از مادر ( گاهی اوقات نقش مادر را ضمیر نا خود آگاه بازی میکند .)و این جدایی برای دختر سخت تر از جدا شدن پسر از مادر است.چراکه دختر باید از موجودی جدا شود که هم جنس خودش است و با او همذات پنداری میکند. اما فرزند پسر خودش را باید از موجودی جدا کند که برای مرد شدن باید ویژگی ها ی او را نفی کند!
مفهوم الگوی قدیمی مادر در دو صورت بروز پیدا میکند : یکی مادر اعظم که تجسم آن، پرورش ،حمایت و حفاظت از آن نامحدود است. و دیگری مادر وحشتناک که به طور خفقان و مرگ تجلی پیدا میکند. این دو قطب و پرورش آن بستگی به وابستگی دوران نوزادی و کودکی دارند.
بسیاری از دختران به این دلیل که مادر نمیتواند از رشد فردیت و موفقیت دختر خود حمایت کند، از مادر فاصله میگیرند. شاید سخت ترین مادر برای ترک کردن، مادری حامی و خوب و مثبت است. البته ممکن است چنین مادری نیز دخترش را گرفتار کند. جامعه زنان را تشویق کرده تا به جای دنبال کردن رضایت خاطر خودشان به دنبال رضایت دیگران باشند.به همین خاطر بسیاری از زنان از واژه “زنانه ” میترسند و آن را لکه دار میدانند.
فصل دوم ژرفای زن بودن : همذات پنداری با مردانگی
با وجود موفقیت های زیادی که زنان در سطح جامعه به دست آورده اند اما باز هم فرهنگ حاکم بر جامعه این است که همه مقام ها و رویداد ها مردانه هستند و ارزش بیشتری نسبت به بقیه دارند . ودر چنین وضعیتی زنان فکر میکنند که از هوش و ذکاوت کافی برخوردار نیستند . بسیاری از دختران ،دختران پدر محسوب می شوند و به دنبال تأیید و تشویق پدر در کارهایشان هستند و تأیید مادر آنها را ارضا نمی کند .
و این پدر است که زنانگی را تعریف می کند. و این بر جنسیت دختر و توانایی ارتباط او با مردان در دنیا اثر میگذارد و دختر احساس بلند پرواز بودن ،قدرت داشتن و پول در آوردن را از رابطه با پدرش به دست می اورد .
طبق تحقیقاتی که بر روی انگیزه ها ی افراد انجام شده دریافته اند که زنان موفق، پدرانی داشته اند که استعداد های آنها را پرورش داده اند و باعث شده اند از بچگی احساس دوست داشتنی بودن کنند. وقتی پدران با دختران خود مثل افراد شایسته و محترم رفتار میکنند آنها به افرادی موفقی تبدیل میشوند.
نکته جالبی که وجود دارد این است که احساس این زنان هیچ گونه مغایرتی با زنانگی آنها ندارد چون که چنین رفتاری از پدر خود دیده اند. زنانی که تأیید پدرانه خود را گرفتند مطمئن هستند که از سوی دنیا پذیرفته خواهند شد و علاوه بر این آنها رابطه بهتری با وجه مردانه خود برقرار میکنند.
فصل سوم : جاده امتحانات دشوار در مسیر ژرفای زن بودن
زن قهرمان برای بدست آوردن گنج درونی خویش محیط امن خانه و والدین خودش را ترک میکند تا راهی سفر جاده هزارتوی درون خودش شود. و باید تمام هوش و حواس خودش را به کار گیرد تا از موانعی که بر سر راهش قرار دارد ، عبور کند. در این راه هیولاهایی وجود دارد که به زن القا میکنند که تو نمیتوانی موفق شوی و آدم های شایسته تری جلوتر از تو هستند.
علاوه بر این هیولاها ، غول هایی هم بر سر راه زن قهرمان حاضر میشوند تا تحمل و عزم و اراده او را محک بزنند.سفر قهرمانی زن ، سفر ترسوها نیست. این سفر برای حفر اعماق وجود، شهامتی بزرگ می طلبد. وابستگی و نیاز ، کلمات وحشتناکی برای زنان تلقی میشود. چراکه همیشه از استقلال پسران حمایت میشود اما در مقابل دختران را وابسته خانواده و والدین خود میدانند.
همیشه از زنان انتظار می رود که نیاز ها و وابستگی های دیگران را برطرف کنند اما خودشان همیشه از بازگو کردن نیازشان شرمنده هستند. و اگرزنان نیازشان را بیان کنند فردی متوقع و محتاج و وابسته قلمداد میشوند! اما در حقیقت آنها نیاز هایی دارند که از سوی اطرافیانشان برطرف نشده است. وقتی احساس های عادی زن نادیده گرفته شوند او به مرور زمان احساس میکند که حق ندارد کارهایی که نیاز او را برطرف میکند را انجام دهد.
افسانه حقارت زنان
در جامعه ای که زن و زنانگی را نفی می کنند، زنان نیز ارزشی برای خود قائل نیستند و خودشان را دچار کمبود می بینند و از روی افسانه حقارت عمل می کنند! زنان به خودی خود ارزش ذاتی ندارند بلکه ارزش خود را از ارتباط با مردان و فرزندانشان بدست می آورند. این افسانه حقارت زنان است !
فصل چهار : آرزوی موهوم موفقیت
زن در طول جاده امتحانات دشوار از بهشت امن خودش بیرون می آید. و در طی زمان های مختلف با اشک و درد و ترس ، دست و پنجه نرم میکند. تقاضای کمال طلبی از خانه و فرزندان و اصرار زن بر این که همیشه حق با اوست، همه از رفتارهای خاص زنان و نتیجه تعصب مردسالارانه است. این رفتارها از سوی زنان به این دلیل است که معمولا این زنان برای پوشاندن آسیب پذیری خود ،وابستگی اقتصادی و یا نفی وجودشان توسط جامعه از این رفتارها استفاده می کنند.
قطعا چنین زنی در جایگاه مادری توانایی بیان مستقیم احساس تنهایی و آسیب درونی خود را ندارد. فقط میتواند خشم خودش را به هر صورت ( پرخوری ، بی میلی ، ولخرجی ، بی حسی و …) علیه فرزندان و همسر خودش بروز دهد.
متأسفانه بسیاری از دختران که نمی خواستند شبیه مادرانشان شوند، شبیه مردان شدند! چون آنها عزت نفس و تعریف وجودی خود را بر اساس معیارهای مردان سنجیدند. با این وجود حتی اگر به موفقیت های مردانه دست پیدا کنند باز هم دست آخر خشنود نخواهند بود. چراکه برای او کسی نیست که او را از لحاظ احساسی ساپورت کند و خستگی هایش را رفع کند. چون که هیچ احساسی مثل احساس زنانه به انسان انرژی نمی دهد.
روان شناسی یونگ می گوید اگر زن به دام تقلید نا آگاهانه از مردان افتاده باشد روند خلاق در زندگی او هرگز تمام نمیشود. وقتی که وجه مردانه ، نا آگاه کنترل روان را در دست بگیرد ممکن است که زن احساس ناکافی بودن داشته باشد و از انجام هیچ کاری رضایت نداشته باشد.
فصل 5 : زنان قوی می توانند ” نه ” بگویند
زن قوی مثل ماهی تشنه آب ،تشنه عشق است… او به شدت عشق می ورزد و به شدت اشک می ریزد و به شدت می ترسد… او مانند سنگ قوی نیست. او مانند ماده گرگی که بچه اش را شیر می دهد ، قوی است. آنچه او را تسلی می دهد این است که دیگران او را هم به خاطر قدرت و هم ضعف هایش دوست بدارند…!
تقریبا می توان گفت همه زنانی که موفقیت هایی بیرون از خانه و در زمینه شغلی خود به دست آورده اند، دچار حس خیانت به خود شده اند و احساس میکنند که به خودشان ، جسمشان و عواطف خود خیانت کردند. در این زمان زن آسیب شدید روحی می بیندو اطرافیان زن از این حالت او به عنوان احساس انزوا یاد میکنند.
وقتی زنان در قالب نقش های مردانه فرو می روند گرمای درونی آنها از بین می رود و دیگر از درون تغذیه نمیشوند . طی سال های اخیر فرهنگ بشر اغلب از سوی مردان تعریف شده که نسبت به زندگی دیدی قدرت طلب و سلطه جویانه داشته اند. زنان نیز در این سال ها در موقعیت هایی کار کردند که توسط مردان تعریف و فانون گذاری شده است.
وقتی زن قهرمان به وظیفه قهرمانه بعدی خودش ” نه ” بگوید ناراحتی شدیدی را تجربه خواهد کرد. چراکه نقطه مقابل قهرمان گرایی ، راحت طلبی و انفعال طلبی است و در نتیجه منجر به نا امیدی خواهد شد. زن قهرمان باید به صدای درون خودش گوش کند. در این زمان است که یاد می گیرد که چطور فقط ” باشد “. و این ” بودن ” تجمل گرایی نیست بلکه این ” بودن ” شهامت می خواهد و فداکاری می طلبد.!
فصل 6: سفر به سرزمین تاریک روح ژرفای زن بودن
یکی از مراحلی که در سفر قهرمانی زن رخ می دهد سفر به سرزمین تاریک روح و یا جهان زیرین است که به اصطلاح هبوط گفته می شود. و معمولا با یک آسیب جدی روحی همراه است. این هبوط زمانی برای زنان روی می دهد که نقش خاص زن مثل مادری کردن ، دختری کردن و …به پایان می رسد. در جهان زیرین هیچ روز و زمانی وجود ندارد ، همه جا تاریک و سیاه است و زمان هم بسیار طولانی و هیچ راه خروج سریعی هم وجود ندارد!
زنی که دچار هبوط شده احساس طرد شدن می کند و تصمیم می گیرد خانواده و دوستان خود را نبیند. در واقع وارد دوره ای از انزوای عمدی می شود. تجربه روحی و معنوی زنان به معنی رفتن هر چه عمیق تر به درون خویشتن است نه بیرون خویشتن. با انزوای عمدی ، زن به اعماق درون خودش می رود تا قسمت هایی از وجود خودش را از زنانگی خودش پس بگیرد! و با هیجانات و احساسات و عواطف خودش دوباره آشنا شود.
معمولا در جامعه از این حالت به عنوان افسردگی یاد می کنند که در واقع این فقط یک سفر به درون است و این هبوط یک سفری مقدس و ضروری است. برای نیل به ژرفای زن بودن ناخودآگاه همه زنان سعی می کنند از این سفر بگریزند اما در مقطعی از زندگی همه زنان این سفر را تجربه می کنند. این هبوط سفری دل انگیز نیست اما زن و روح زن را قوی و حس زن را نسبت به خودش روشن می کند. در دوران هبوط زن دوره ای از افسردگی را تجربه می کند که مثل دوران بارداری آرامی است که طی آن زن همذات پنداری اش را با آگاهی از خودش از بین میبرد و به حالتی از دانش ذهن بر می گردد!
ممکن است احساسات بد مثل پوچی، عقب ماندن، یتیم بودن ،بی خانمان بودن و معلق بودن در هوا و … را داشته باشد.پس از بازگشت از این سفر هبوط زن می فهمد که باید خودش باشد و برای رضایت دیگران خودش را به آب و آتش نزند. این سفر یک رنج آگاهانه و باز گشتی نتیجه بخش است . و بعد از این سفر دوباره به دنیای زنانه خودش قدم می گذارد فارغ از اهداف شغلی و مسئولیتی که در خانواده دارد.
فصل هفت : میل شدید برای پیوند دوباره زنانگی
وقتی زنی هبوط را تجربه می کند و و با هویت خود به عنوان زنی که راه مردان را رفته قطع رابطه می کند ، تمایل زیادی به ارتباط دوباره با دنیای زنانه خود پیدا می کند. مثل بدن ، عواطف ، روح و خرد خلاق او. ارتباط بین جسم و روح با ویران شدن الهه مادر نابود شد و از همان جا انسان ها فراموش کردند که فرزند طبیعت هستند و با تمام موجودات در طبیعت در ارتباط متقابل قرار دارند.
این بی توجهی به تقدس طبیعت همزمان با منکر شدن تقدس بدن صورت گرفته است. در گذشته بدن زن فقط برای باروری و فرزند آوری مورد ابهت و احترام قرار داشت. در قرون وسطی بدن زنان مورد آزار جنسی و جسمی قرار گرفت و زنان باید بدن خودشان را به سطح انتظارات فرهنگی جامعه می رساندند از لحاظ شکل، اندازه و زیبایی! تقدس بدن زنانه زمانی از بین رفت که مردم شروع به پرستیدن مردان و مردسالاری کردند. غافل از این که زنان با بدن خود همه چیز را می شناسند.
جنسیت زنانه
مورین مورداک در ژرفای زن بودن مطرح می کند : از وقتی که مردان متوجه شدند در به وجود آوردن فرزندان نقش دارند قدرت مربوط به جنسیت زن به کل از بین رفت. با وجود این که مردان به زنان احتیاج دارند اما سعی میکنند قدرت زنان را در اختیار خود درآورند تا آنها نتوانند هنجارهای مرد سالارانه در اجتماع را بشکنند و آزادانه از قوای جنسی خود استفاده کنند.
بشر خیلی فریب کارانه با سلطه گر خواندن زن او را خوار و خفیف کرده و انرژی مولد زنانه را به عنوان خطری بزرگ قلمداد می کند. در حقیقت زنان در عصر حاضر از هیچ کدام از قسمت های بدن خود راضی نیستند. و اغلب از قاعدگی شکایت می کنند در حالی که نمیدانند قاعدگی قدرتی بزرگ برای زن به وجود می آورد ولی به طور کلی ارزش آن را فراموش کرده اند.
زنانگی شباهت های بین همه موجودات را درک میکند و از خود دلسوزی نشان می دهد. کشف ” بودن ” به جای ” انجام دادن ” وظیفه مقدس زنانگی است. تصویری که زنان از ظرف زنانگی خودشان دارند هر لحظه برایشان تداعی می شود.” بودن ” مستلزم این است که ماندن درون خود را بپذیرند و برای اثبات وجود خود هیچ کاری نکنند . هرچند این روش از سوی دنیای بیرون پسندیده و پذیرفته نیست اما پیام ساده ای دارد و آن آگاهی متمرکز است!
فصل هشت : شکاف روحی
مرحله بعدی سفر زن قهرمان برای یافتن ژرفای زن بودن ، شفا بخشیدن شکاف ناشی از جدایی زن از سرشت زنانه خویش است. این بخش از سفر دردناک ترین بخش سفر است.این شکاف و زخم به عدم تعادل موجود در ارزش های فرهنگ جامعه بر می گردد. زنان از احساسات و طبیعت معنوی خود جدا شده اند و تنها هستند. زنان برای التیام این شکاف روحی باید نقش مادر را برای خود بازی کنند و ویژگی های مثبت خود را پرورش دهند.
مادر حقیقی هر یک از زنان به هر گونه ای که باشد نهایتا اثر خودش را بر ذهن و روان دختر می گذارد و گاهی شاید به صورت یک عقده گره ای بر روان جمعی فرزند بزند. تمام احساسات و حیات جسمانی و معنوی دختر مُهر مادر را بر خود دارد و همگی اثری از رفتارهای مادر را به دوش می کشد.
اگر روان زنی از مادر خود باور مخرب و منفی داشته باشد ، آن زن از از سرشت مثبت زنانه جدا میشود و بقای او را به عنوان یک زن به خطر می اندازد.و شاید فرزند دختر با مردانگی همذات پنداری کند. این شفای زخم و شکاف بسیار دشوار خواهد بود !
زنانی که در رابطه خود با مادر این زخم را تجربه کردند شفای خود را در امور معمولی و عادی می بینند مثل ظرف شستن ، کندن علف هرز و … .این دسته از زنان سعی می کنند در کارهای روزمره خود را پرورش دهند و اغلب اوقات طی این دوره زن خردمند درون خود یعنی هستیا را پیدا می کنند. هستیا مرکز شخصی خود زنان است و جای خودش را ترک نمی کند .این ما هستیم که باید همیشه حواسمان به او باشد. او جایگاه خرد درونی زنانه است.
فصل نهم : یافتن مردِ مهربان درون
رابطه زنان با زنانگی خلاق وجودشان قطع شده و این به خاطر این است که زنان به شهود و دانش ژرف بدن خود توجه نمیکنند و زنانگی را کم ارزش می دانند. و سمت چپ مغزشان یعنی عقل را بر احساس ترجیح دادند . آنها این جدایی را احساس می کنند اما درک نمی کنند که علت ناشی از عدم تعادل طبیعت خودشان است! مردانگی یک نیروی جنسی نیست بلکه مردانگی هم مانند زنانگی یک نیروی خلاق است و در همه زنان و مردان وجود دارد.
وقتی مردانگی درون زن پررنگ شود ، زن خشن و منتقد و مخرب می شود. وقتی که این اتفاق بیافتد زن مدام می خواهد پیشروی کند صرف نظر این که این کار به چه بهایی برای او تمام می شود! این مردانگی از زنان کمال و سلطه جویی می طلبد و هیچوقت برایش هیچ چیز کافی نیست.اگر کنترل وجه مردانه از دست زنان خارج شود آنها دچار عدم تعادل در زندگی می شوند.
تنها راهی که زنان می توانند این عدم تعادل را درون خود شفا دهند این است که آگاهی را وارد دنیای تاریک خود کنند. زنان باید بتوانند هیولاهایی که در سایه ی روح او کمین کرده اند را شناسایی کند و آنها را از بین ببرد با شهامت و دلسوزی. کار زن قهرمان این است که با دوست داشتن دنیا که از دوست داشتن خودش آغاز میشود ، دنیا را نورانی کند.
فصل دهم ژرفای زن بودن : فراسوی دو گانگی
ماتیو فاکس در نوشته های خود درباره «معنویت آرامش» در مطلب برکت اولیه توضیح میدهد که بزرگترین گناهان تمایل به دو گانگی است. و این یعنی جدایی از الوهیت ، جدایی من از تو ، جدایی خیر از شر و جدایی از خویشتن. در این نوع تفکر انسان ها با دیگران مثل موضوعی بیرون از خود رفتار می کنند یعنی باید به آن بی اعتماد باشند و از آن بهتر باشند و آن را کنترل کنند!
گناه دو گانه گرایی روان انسان را تیره و تار می کند و ذهن او را نسبت به همه چیز آلوده می کند. غرور بشر باعث می شود که انسان ها ندانند که همه با هم یکی هستند و مثل همند. قطب بندی باعث می شود که انسان دیگری را ” شیء”ببیند.
همه با هم هستیم برای یکپارچه بودن با چیزی و همه یکی هستیم با چیزی که باید آن را درک کنیم. امکان ندارد که کسی به تنهایی وجود داشته باشد باید در کنار موجودات دیگر باشد. دوگانگی توهم است ! وجود خیر بدون شر و گل بدون خار و زنان بدون مردان ممکن نیست.. !
اگر کتاب ژرفای زن بودن را مطالعه کرده اید و یا علاقه مند به خواندن آن هستید لطفا نظراتتان را در مورد این خلاصه با ما مطرح کنید.
ترجمه خوب برای این کتاب معرفی میکنید لطفا؟
ظاهرا فقط بنیاد فرهنگ زندگی ترجمه کرده که چندان ترجمه ی مورد پسندی نیست.